مسلم بن عقیل نور دوعین

مسلم بن عقیل نور دوعین
آن عمو زاده و رسول حسین

وارد کوفه گشت با اکرام
در پی اش شد روان هزاران گام

همگی صحبت از وفا کردند
جمله انکار هر جفا کردند

چون به کوفه رسید ابن زیاد
کوفیان را وفا برفت از یاد

دلشان شد ز ترس آکنده
جمعشان مضمحل پراکنده

مسلم اندر غروب تنهاشد
بر رخش گرد غم هویدا شد

غم ارسال نامه اش به حسین (ع)
که بیا کوفه ای ضیاء دو عین

کو به کو دشمنان به دنبالش
با دو طفلش عجیب بود حالش

عاقبت انتهای کوچه ی تنگ
شد اسیر عدو به صد نیرنگ

حیله هایی بر او به جنگ زدند
بر سرش خرمنی ز سنگ زدند

دست بسته ببردنش بر بام
جانیانی بدور از اسلام

بام دارالاماره از پیکر
سر او شد جدا و عمر آخر

آخرین حرف او به اشک و به آه
طرف صحبتش حسین (ع) آن شاه

شیعیان را امام کوفه میا
ای شه بامرام کوفه میا

شاعر : اسماعیل تقوایی

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 17 آذر 1393برچسب:اشعار اربعین حسینی, | 20:52 | نویسنده : محمد |

لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • لیونکس